ادامه مطلب
سعی کنیم از این به بعد این مفهوم را در نظر گرفته و بقولی متوازن تصمیم بگیریم و متوازن عمل کنیم. لازمست تمام اجزا یک ساختار با هم متوازن باشند .لذا با در نظر گرفتن این توازن متوجه می شویم که بسیاری از توقعات ما از زندگی و اجتماع و فرهنگ و فامیل و اطرافیان شاید نا متوازن بوده که به نتیجه درست نینجامیده. بیشتر مورد توازن در رفتار و اخلاق ما متوجه توقعات و برنامه ریزی های ما می شود. می توانیم درک کنیم که توقع ما در فلان مورد با عمل کردهای ما متوازن هستند و یا نیستند. توازن قانون هستی است و تعدیل آن ممکن نیست
دیگر قانون هستی حرکت است.
کلا ماده از حرکت بوجود آمده و بحث حرکت در فلسفه بسیار مفصل شرح داده شده ولی در سطح این مقاله و رویکرد من لزوم حرکت است. ما برای زندگی و دستیابی به آرامش نیاز به حرکت داریم. منظورم حرکت از نقطه (آ) به نقطه(ب)نیست حرکت در ذهن .گاهی بعضی از ما در انجماد ذهنی بسر می بریم. با توجه به اینکه سکون ذهن با حرکت جهان متوازن نیست لذا ما دچار آسیب های زیادی خواهیم شد که مهمترین آن از دست دادن فرصت های جدید ناشی از حرکت است. چون حرکت قانون هستی است و ذهن هم ناگزیر از تحرک می باشد در صورتی که ما اراده کنیم و بر سر یک موضوع توقف کنیم ذهن در خود می پیچد و افکار مختلفی را در خود میبافد و آنقدر به این امر ادامه می دهد تا کلا خود را از قید و بند اراده ما خارج کند.معمولا ذهن اینگونه در خود می رمبد . ذهن افراد ناگزیر از حرکت است و گاهی شخص بر اساس تشخیص خود در موضوعی سکون می کند. که این سکون با قانون حرکت هستی متوازن نیست.و ادامه آن خسارت بار خواهد بود.
نتیجه هم از قوانین هستی می باشد.
ادامه دارد
ادامه مطلب
ما می توانیم با دقت ربط مستقیم پدیده ائی بنام غرور را با شخصیت خود بررسی و درک کنیم. اول عرض کنم نداشتن غرور،به معنای ذلت و حقارت نیست.می شود کلا این سه عامل را نداشت. بررسی بفرمائید چرا به غرور نیاز دارید آیا تا بحال این غرور توانسته مسئله و مشکلی را در زندگی شما و یا عزیزان شما حل و فصل کند.غرور یک باور پیش پا افتاده ناشی از نفوذ فرهنگ های تاریخ مصرف گذشته است. شخص مغرور بدون تردید از مواردی می ترسد و برای پنهان کردن ترس خود که عامل اصلی غرور است به این مسئله متشبث می شود.
یک رفتار مناسب و درک موقعیت محیطی و رفتار شایسته افراد خودش یک دیوار محکم نفوذ ناپذیر در مقابل مهاجمان احتمالی است و هرگز نیازی به غرور احساس نمی شود.غرور مانع از درک درست موقعیت بوجود آمده بوده واگر موقعیت درک نشود ما نمی توانیم راه حل مناسب برای عبور از موضوع را بشناسیم و حتی قادر نخواهیم بود تا متوجه تولد موقعیت جدید بشویم و در پایان بحران هم خودمان زیان می بینیم و هم احتمالا چندین احساس زخم خورده دیگران را از خود به یادگار می گزاریم.
یکی دیگر از قوانین هستی---توازن---است.طبق این قانون تمام پدیده های جهان هستی جهت بقا خود نیاز به توازن دارند. این توازن در وجود یک اتم و یک منظومه ستاره ایی و کهکشان ها قابل رویت و درک کردن است. زمانی که ما درک کردیم وجود یک پدیده مرهون قانون توازن است می توانیم با دقت و مراقبت بیشتر نسبت به انجام امور مورد نیاز خود در زندگی بهتر عمل کنیم. موفقیت ما در به ثمر رساندن منویات و ایده آل هایمان باید با محاسبه توازن باشد و سعی کنیم....
ادامه دارد
ادامه مطلب
ما بنا بدلایل زیادی از تکرار موقعیت بد قبلی می ترسیم و به خیال خود مراقبت می کنیم تا دوباره موقعیت بدی برای ما خلق نشود. عرض می کنم تا زمانی که رسوبات اتفاق قبلی در ذهن و روح شما باقی است و شما هم بنوبه خود به هستی و وجود آن اتفاق در ذهن خود کمک می کنید. موقعیت های درست کمتر فرصت بروز خواهند داشت.لذا می توانیم با قدرت و نشاط از موضع اتفاق بد عبور کرده و با تنظیم مجدد ذهن خود و البته خلوت کردن آن منتظر بروز اتفاق جدیدی باشیم. بعد از ترس، تجربه اشخاص مانع تمام نشدنی و کشنده ائی هست. اشخاص معمولا به تجربیات و بخصوص تجربه شخصی خود تکیه زیادی دارند .بعضی از افراد آرشیو زنده تجربیات شکست ها و تلخی های فراوان هستند و بعد از هر اتفاق جدیدی سعی می کنند موارد اثبات نظریه خود را استخراج کنند و بنا به اخلاق و روحیات خود بعد از تجربه چند ناکامی کلا تسلیم وقایع شده و شکست روی شکست های قبلی تلمبار می کنند بدون اینکه از غفلت حتمی خود در مورد موقعیت های مثبت آگاه باشند.فرض بفرمائید زمستان است در این وضعیت جوی بسیاری از درختان بدون برگ هستند و بسیاری از گیاهان یکساله کلا نابود شده اند و ....
اما در همین فصل گیاهانی که در شرایط گلخانه نگهداری شده اند و گل یخ هم به حیات و شکوفائی خود ادامه می دهند.واقعا بیندیشید در چندین زمستان از مقابل چندین گلخانه گذر کرده اید و به آن اهمیت نداده اید.اینکه ما از شرایط موجود خود و اثرات آن غفلت می کنیم برایمان یک امر عادی شده .اما من توصیه می کنم با دقت و مراقبت شرایط موجود خود را بیشتر بشناسیم و قبول کنیم.درک شرایط موجود یک هنر قابل ستایش و مفید و درست است. در نظر من اصلا وضعیت شرایط و اینکه خوب و یا بد است اهمیت ندارد.فقط شناخت دقیق موقعیت و قبول کامل آن و آرام شدن و منتظر موقعیت جدید و درک این موقعیت جدید مهم است.
درست مانند بروز بهار که درختان و گیاهان با درک موقعیت به گل و شکوفه می رسند.
غرور دیگر مانع درک موقعیت ها می باشد. غرور، یک امر شخصی و درونی است وراسا در وضعیت انسان نمی تواند تغییری حاصل نماید .....
ادامه دارد
ادامه مطلب
. من با امید و نشاط وارد این عرصه می شوم. مگر کسانی که به موفقیت هائی در مورد اختراعات و طرح مسائل جدید ریاضی و....دست یافتند قبلا در این موارد تجربه ائی داشتند آن ها با پشتکار توانستند دنیای جدیدی را تجسم کرده و پدیده ی جدیدی به جهان عرضه کننددر پایان مقدمه التماس تفکر و راهنمائی دارم.
یکی از قوانین هستی ،قانون ایجاد و خلق است.
در کل جهان هستی بصورت دائم پدیده هایی در حال خلق شدن و ایجاد شدن هستند. قانون هستی ایستا و ساکن نخواهد بود و به میزان فهم ما و بالاتر از آن و در دیدگاه ما و فراتر از آن در حال ایجاد است .هر پدیده و موجودی صرف نظر از اندازه و قابلیتش تحت قانون مربوط به ایجاد، بوجود می آید و در سیل عظیم هستی شناور می شود. هر پدیده بعد از ایجاد ،تحت تاثیر قانون مربوط به بقا و مرگ خود بوده و به وجود خود ادامه خواهد داد.شاید در مرحله اول اهمیت قانون خلق شدن به نظر ما نیاید و یا اظهار کنیم جریان خلقت پدیده ها ربطی به زندگی روز مره ما ندارد .در حالی که بسیار مرتبط است.اگر ما به قانون خلق پدیده ها توجه کنیم زیاد پای بند گذشته نبوده و منتظر خلق شدن موقعیت های جدید می مانیم.بله هر لحظه موقعیت جدیدی برای ما و جهان اتفاق می افتد که اگر ما باهشیاری آن ها را در یابیم می توانیم از زندگی خود بهره بیشتری ببریم.فرض بفرمائید بنا بدلایلی یک موقعیت ناجور در زندگی ما بوجود آمده. اگر ما بدنبال تغییر خود آن موقعیت باشیم هرگز به نتیجه نمی رسیم. بهتر است به خلق موقعیت های جدید بیندیشیم و به ظهور آن کمک کنیم.تعمیر و تنظیم موقعیت های نا دلپسند تلف کردن عمر و از دست دادن فرصت های جدید است. باید توجه کنیم که تا هر زمانی که معطل موقعیت بد بمانیم از خلقت موقعیت های جدید غفلت کرده ایم.
قانون دیگر هستی عدم مداومت و جاودان نبودن همه پدیده ها می باشد. طبق قانون هستی تمام پدیده هایی که بوجود آمده و یا بوجود می ایند فانی بوده و از بین می روند. فرضا یک حشره چند ساعت عمر می کند و یک ستاره میلیاردها سال ولی طبق این قانون هر دو تمام می شوند و این نابودی شامل پدیده های روحی و روانی و ذهنی و اخلاقی هم می شود. اگر دقت داشته باشیم متوجه خواهیم شد که تداوم عمرِ بسیاری از حالات روحی و روانی ما بر اساس اصرار ما و ذهنیت ما بوجود خود ادامه داده اند.یک اتفاق برای شخص می افتد صرف نظر از دلایل بوجود آمدن آن اتفاق، شخص بر اساس باور و تربیت خود پشت مانع بررسی و تجزیه و تحلیل اتفاق، معطل می ماند و سعی فراوان در فعال بودن آن پدیده می نماید. در هر فرصتی بخصوص موقع خواب و در رختخواب آن قدر به جوانب موضوع می اندیشد و فکر می بافد که رنجور می شود.حال اگر ما به خلقت موقعیت های جدید و نابودی هر پدیده ائی باور داشته باشیم سعی خواهیم کرد که نابودی آن اتفاق بد را جلو بیندازیم و هشیارانه منتظر بروز یک موقعیت مناسب بمانیم و سعی کنیم مقدمات خلق موقعیت جدید را حداقل در ذهن و روح خود فراهم آوریم.شاید در ابتدای امر باور این که بتوانیم از یک اتفاق ناجور عبور کنیم برایمان سخت باشد.ولی نیاز است ما عبور کنیم چون هنوز زنده هستیم. زنده بودن ما به ما قدرت می دهد تا بتوانیم خلق کنیم، بسازیم و از سختی ها عبور کنیم.و البته در این راه ترس، یکی از موانع اصلی عبور ماست.ما بنا بدلایل زیادی از تکرار موقعیت بد قبلی می ترسیم ....
ادامه دارد
جهت مقدمه عرض می کنم-با وجودی که هیچ مطالعه ائی در مورد فلسفه ندارم و فقط نام چند فیلسوف از قبیل ارسطو،افلاطون،کانت،سارتر وچند نام دیگر که الان در یادم نیست و چند مقاله که در گوشه و کنار مطالعه کرده ام چیز زیادتری نمی دانم. لذا اگر در مطالب آینده به نکته ائی که اشتباه بزرگ می دانید و یا قبلا بنوعی پاسخ داشته، سخت مشتاق راهنمائی و انتقاد و شاید دربعضی مواقع تنبیه هستم اما سرمایه ام در این راه تفکر در باره روابط مسائل گوناگون با قانون البته نه قانون بشری و یا قانون الهی می باشد که در باره قوانین جاری در گستره هستی است که معمولا ما به وجود آنها اهمیت نمی دهیم و در بیشتر مواقع هم ندانسته از کنار آن گذشته ایم. تمام مطالب آینده نتیجه تفکرات و اندیشه خودم می باشد و البته پر واضح است که دیده ها،شنیده ها و مطالعات کتب مختلف بر نحوه تفکر و نوشتار من تاثیر دارد.توجه بفرمائید من قادر به معرفی مرجعی برای نوشته های خود نیستم. جسارتا من شخصا منشاء مطالب هستم که اتفاقا بسیار هم الکن و نا شفاف است. در هر صورت یک تمنای واقعی از عزیزان خواننده دارم. اگر مطلبی و نوشته ائی جرقه ائی در ذهن و فکر شما زد رهایش نکنید و دنباله تفکر خود را بگیرید. برای من عادی است که در جائی نامی از من نباشد ولی قلبا و باطنا خوشحال می شوم اگر نحوه تفکر و بیان من بتواند راه گشا باشد برای پرورش افکار خودم توسط شما عزیزان. بشدت مشتاقم حتی اگرخبری از آن دریافت نکنم و نامم در جائی درج نشود. لطفا برای ارتباط بیشتربا مطالب ذهنیت ودانسته ها و تجربیات خود را در لحظات مطالعه فراموش بفرمائید .به من و خودتان فرصت بدهید تا شاید مطالب در ادامه و یا با گذشت زمان اندکی بعد از مطالعه در ذهن و تفکر شما جای اندکی باز کند. این رامی دانم که اگر از اول با حالت تدافعی و عیب جویانه مطالب را از نظر بگذرانیدهیچ کدام بجائی نخواهیم رسید. هیچ قدرت و نیرویی در نوشته من وجود نداردکه اگر شما لحظاتی بدون پیش داوری و رها، مطالب را مطالعه بفرمائید خدای نکرده بشما آسیبی وارد کند.از شما اجازه می خواهم در پاره ائی موارد شفاف و با قدرت مطلب را بیان کنم لطفا این را نشانه تحکم و یا خود محوری نپندارید شاید بعضی از مطالب را اگر محکم نگویم جائی در ذهن باز نکند.قبلا عذر خواهی می کنم. سعی دارم نوشته ام برای همه نوع خواننده ائی قابل درک و لمس باشد.می دانم که متخصص نیستم بهمین دلیل اگر سطح گفته ها از سطح دانش شما پائین تر بود(که احتمالا همین طوره) بر من خرده نگیرید بیان من مثل یک چوب کبریت است که من امیدوارم در انبار دانش خواننده عزیزم آتش بزرگی بر پا کند اجازه بفرمائید این شعله کوچک با کمک شما به انبارهای دانسته ها که اتفاقا شعله لازم دارند نزدیک شود. لطفا به این مطلب عنایت کنید ریشه فلسفه در یونان است و هر یک از فلاسفه دنیای اسلام هم فقط توانسته اند بر اصل موضوع حاشیه بزنند و تازه قرن ها هم می گذرد که موضوع چشمگیری در فلسفه تغییر نکرده در غرب هم همین طوره یک فیلسوف با تغییر یک برداشت از فلاسفه قدیم مطلبی تولید می کند و دیری نمی پاید که فیلسوف دیگری با نظرات تازه آن را نفی می کند. در این مطالب سعی کرده ام مواد اولیه تفکر را که شخصا تشخیص داده ام برای اندیشیدن پیشنهاد بدهم. شاید لازم باشد میزان توقع خودم را نیز در اینجا بیان کنم.اگر شانس باشد و تنها یک جمله از کل نوشته بتواند خواننده را برای دقایقی بفکر وادارد.من به مقصد رسیده ام. باید اعتراف کنم که از قضاوت ها مخصوصا در مورد نحوه نگارشم می ترسم.از عزیزانی که اهل فن هستند خواهش می کنم این برداشت را نداشته باشند که من خواننده را هیچی ندان و عامی تصور کرده ام. هرگز این طور نیست تک تک خواننده های بزرگوار استاد من هستند و من فقط دارم دقیق و مشروح با ذکر جزئیات درس پس می دهم.اذعان دارم و می گویم که در حال مبارزه در ناشناخته های جهان هستم و واقعا از سختی ها و مشکلات و پیچ و خم جاده ائی که در پیش دارم بیم دارم اما این حس نمی تواند جلوی مرا بگیرد.
ادامه دارد