ادامه مطلب
مادر بزرگ کور است و سرپرست نوه دختری خودش می باشد چون هیچ قوم و خویش نزدیک و توانا وجود ندارد که سرپرستی این کودک را قبول کند.مادر بزرگ کور با صدها زحمت و بدبختی بچه را بزرگ کرده و به عرصه می رساند.آن بچه به جوانی مودب و سر بزیر تبدیل شده و آماده کار می شود.او در بازار تهران در مغازه یک فرد یهودی به شاگردی پذیرفته می شود و از زندگی خود هم ناراضی نیست. او دیگر مادر بزرگ خود را ندارد و با زندگی کوچک و محقر خود روزگار می گزراند با تمام سختی ها و نداری ها بسیار پاک دست و امانت دار است و در مدتی که در آن مغازه شاگردی کرده توانسته اطمینان صد در صد صاحب کار را بخود جلب نماید. بنا به رویدادهای سال 57 تاجر یهودی تمام اموال غیر منقول خود از جمله مغازه و اجناس داخل آنرا به او می بخشد و خودش از ایران فرار می کند و الان آن کودک در شمار میلیاردرهای خانواده محسوب می شود. مسیر سرنوشت و حکمت این سرنوشت برای بسیاری از مردم و خود من نامعلوم است و می توان هزاران فرضیه ارائه داد ولی هرگز نمی توانیم منکر موقعیت خوب او در این زمان بشویم.قطعا و حتما او بر اساس قانون حکمت جهان هستی در زمان معین و در جای معین حضور داشته بنابر این آن ثروت که زمان تصاحبش برای آن فرد یهودی بسر آمده بوده به اومنتقل می شود.
یکی از راه های برخورداری از نعمت قانون حکمت جهان هستی درست کرداری در شرایط گوناگون و شناخت موقعیت خودمان در جهان هستیم.تا ما موفق به شناخت موقعیت واقعی خود در جهان نشویم قادر به برنامه ریزی و حرکت به سمت درست نیستیم.اول لازم است موقعیت کنونی خود در جهان و بین مردم جهان و همکاران و فامیل و مردم را بشناسیم و بعد با انتخاب راه درست هشیارانه و دائم عمل کنیم تا در مسیر صحیح قانون حکمت قرار گیریم. راه درست در حد ذات خود هشیار است و تشخیص راه درست مشکل نیست .
ادامه دارد